محل تبلیغات شما

دیشب یادداشت های امیرخانی را می خواندم. تصمیم گرفتم برای این که حرفه ای تر شوم هر روز مطلبی تایپ کنم. امیرخانی می گفت خودتان را عادت دهید به تایپ کردن. به نظرم برای هر نویسنده ای این مهارت لازم است. تایپ را نمی گویم، منظورم عادت به نوشتن روزانه به صورت منظم است. از امیرخانی خیلی چیزهای دیگر هم یاد گرفتم که بعدا می نویسم. فعلا این را داشته باشید که امیرخانی شخصیتی خودساخته، دارای اعتماد به نفس بالا (دیدن کل دنیا کوچک تر از خود مثل همه سمپادی ها) و پرگو است. نمی دان مپر حرف هم هست یا نه. ولی من نمی توانم کسی را تصور کنم که زیاد بنویسد ( و بدیع بنویسد) و نتواند همان قدر حرف بزند. فقط آدم ها به خاطر روحیه ، مطلحت اندیشی و سرکوب هایی که سر حرف مفت زدن در بچگی شده اند ممکن است ترجیح دهند کمتر حرف بزنند.شکی نیست که توانایی منظم  فکر کردن سربند منظم نوشتن به دست می آید و به نظرم غیر ممکن است کسی بتواند بدون نوشتن، شفاف فکر کند. خوب کجا بودیم؟ قرار شد نوشتن روزانه ام را به جای نوشتن در یک کاغذ پاره و انداختن دور تایپ کنم تا هم بهتر و منظم تر فکر کنم، هم دستم به تایپ کردن عادت کند (برای نوشتن رمان انشاالله) و هم این که بتوانم منظم تر فکر کنم و افکارم را بیان کنم.

دیشب یک سوال دیگر هم که مدتی ذهنم را مشغول کرده بود جواب پیدا کرد: داستان نویسی بهتر است یا نوشتن غیر داستانی؟ فهمیدم که اصلا بدون غیرداستانی نوشتن نمی توان داستان نویس شد. یعنی آدم اول باید بتواند افکار، احساساتش را نسبت به جهان درست بیان کند، بعد آن ها را به صورت داستان در بیاورد. مثل این می ماند که از بچه ای که هنوز نمی تواند درست حرف بزند بخواهی برایت شعر بخواند. این هم از عجایب است که من نوشتن را با داستان نویسی شروع کردم و همه هم گفتند چه داستان های خوبی می نویسی! یعنی من بدون این که درست حرف زدن را بلد باشم شعر می گفتم ؟ یا سطح سلیقه جامعه این قدر پایین آمده که برای تاتی تاتی های ما وزنی قائل شده؟ که نظرم مورد دوم محتمل تر است.

مطلب دومی که ذهنم را مشغول کرده این است که اصلا یک مادر خانه دار می تواند داستان نویس شود یا باید عطای نویسندگی را به لغایش ببخشد؟ این مطلب بعد از خواندن برنامه روزانه امیرخانی به ذهنم رسید. می گفت برای هر بار نوشتن کمِ کم بهچهار ساعت زمان احتیاج دارد و فقط یک تا یک ساعت و نیم آن را می نویسد و ساعت های اول صرف گرم کردن می شود! یعنی دو سه ساعت موبایل چک می کند، می خواند و کارهای دیگرش را انجام می دهد تا به این نتیجه برسد که هیچ کار دیگری غیر از نوشتن ندارد. بعد شروع می کند به نوشتن! حالا این غیر از زمانی است که صرف خواندن جدی می کند. آن هم چه خواندنی. یک لیست کتاب صد تایی گذاشته جلویمان و می گوید در عرض یک سال بخوانید. تازه این را که خواندید دویست تای دیگر هم برایتان دارم. آدم می خواهد سرش را بکوبد به دیوار. منی که از هفت ماه پیش که تصمیم گرفتم نویسنده شوم تا الان یک کتاب داستایوسکی را کامل نخوانده ام ( یعنی وقت نکردم!). منی که بزرگترین دستاوردم در کتاب خوانی خواندن ده بیست فصل از آناکارنینای تولستوی بود که آن هم بعد از یک هفته جنگیدن با زمین و زمان سر جور کردن وقت و تمام شدن مهلت کتابخانه عاقبت مجبور شدم بقیه قصه را در فیلمش ببینم و گند زده شود به ذوق ادبی که با خواندن آن چند فصل به من دست داده بود! خلاصه که نویسندگی یک کار تمام وقت و حتی بیش تر از تمام وقت است. تازه چه کار تمام وقتی. این که در خانه مثل محل کار پشت میز بنشینی و تمرکز کنی و مثلا چهار ساعت پشت هم بنویسی، زهی خیال باطل! همان نیم ساعت را هم بچه ها چنان از سر و کولت بالا می روند که نمی فهمی علی را با الف نوشتی یا عین. چه برسد به داستان نوشتن. روزها که هیچ. شب ها هم بعد از دوازده ساعت کار خانه و سر و کله زدن با بچه ها باید بنشینی و متن های ثقیل و دیر فهم نویسندگان کلاسیک را تحمل کنی و مغزت را فشار دهی تا بفهمی یک لامذهب به لامذهب دیگر چه می گوید.

خلاصه این که نویسندگی با سبک زندگی یک زن خانه دار جور در نمی آید. همین است که در لیست نویسنده های برتر جهان تک و توک زن وجود دارد و اصلا در کدام تخصص تعداد ن بیشتر است که این دومی اش باشد؟! زیاده روی کردم. نهصد کلمه شد! بروم و برای کلاس و مهمانی آماده شوم. این فقره نویسندگی هم فعلا آلوده اش شدیم و راه گریزی نیست. ولی در کل بهتر است برویم کشکمان را بسابیم و بی جهت خودمان را علاف نکنیم.

والسلام علی من اتبع الهدی

پیروز شدن بر بدترین نقطه ضعف زندگی

انتخابات و کمی غرغر

یک نکته از این معنا

هم ,یک ,نوشتن ,داستان ,ساعت ,نمی ,است که ,این که ,بعد از ,دیگر هم ,را به

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

زیر آسمان سوئد